مردی بی همکلاسی

Monday, October 10, 2005

کسادی یک وبلاگ نویس2

چون اگر ننویسی یک نفر دیگه می نویسه و از این به بعد مرن وبلاگ اون رو می خونن خوب واسه همین بهتره حتی یک سلام وعلیک هم که شده هر روز تو بلاگت باشه تا همیشه مشهور بمونی(البته این یک خیالی دنیا به بزرگتر از ایناشم رحم نکرد حالا یک بلاگر حقیر کی باشه جلو دنیا قد علم کنه)چون راز در اوج بودن این که همیشه سرزبون ها باشی واسه همین اینیک اصل واسه بلاگورها تبدیل می شه که هر روز دنبال یک موضوع باشن
خوب حالا بر گردیم سر بحث خودمون.من که نه رفیقی دارم که براش بلاگ بنو یسم نه فکر می کنم که بتونم یک بلاگر معروف بشم پس من چرا نگرانه کسادی وموضوع برای امروز هستم والا جوابش این که (البته جوابی که خودم رو ارضا می کنه) اینکه شا ید من می خوام حرف بزنم اونم هر روز واسه اینکه خودم را سبک کنم ویکم راحت بشم البته فکر نکنین عقدهایم (میدونم گفتید عقده ای)نه والا راستیتش جوابی که تو بالا دادم الکی گفتم خودم را راضی می کنه در حقیقت اون جواب من رو راضی نمی کنه می دونین اون جواب بالا مثل همه اون جواب هاییکه می خواهیم به زور به خودمون القا کنیم که درسته.نه جواب من این نیست که می خوام هر روز حرف بزنم و سبک شم جوابش اینه که که من هر روز بلکه بیشتر روزها یک سری چیزها هست که فکرم رو مشغول می کنه می خوام به یک نفر دیگم بگم ولی خب چون هیچ همکلاسی ندارم که بگم گفتم این ها رو اینجا بگم و خیال کنم که یک نفر پیدا می شه که این ها رو بخونه و یک نظری بده وما همین یک راست نریم جلو و فکر کنیم درست می گیم بلکه یک نفر پیدا بگه چی می گی آقا پسر پیاده شو با هم بریم.واسه همین چیزاست که من هم می نویسم البته نه هر روز چون الان که فکر می کنم می بینم هر روز نوشتن من خیلی احمقانه ست و واسه کسی که می خواد حرفی بزنه نباید این مهم باشه که کی می نویسه باید مهم باشه که باید بنویسه شاید امروز شاید فردا واسه همین الان دیگه اون نگرانی رو ندارم که واسه امروز فردا حرف دارم یا نه بلکه الان نگرانم که اصلن من حرفی دارم که دیگران بخوان اونو بشنون دارم؟؟؟؟

0 Comments:

Post a Comment

<< Home